در این متن به معرفی و بررسی دو کتاب خوب به نام‌های دو قرن سکوت  و رفیق اعلی پرداخته‌ایم. کتاب دو قرن سکوت، کتابی است ایرانی اما رفیق اعلی نوشته نویسنده‌ای است فرانسوی که هر کدام از این دو کتاب در ژانری متفاوت و با حال و هوای متفاوتی نوشته شده‌اند، که بنا به سلیقه خود ممکن است از هر کدام از این دو کتاب استقبال کنید و به مطالعه آن ترغیب شوید. البته به نظر من که هر دو کتاب عالی و خواندن هر دوی آن‌ها لذت بخش و مفید است.

در این مقاله ضمن معرفی کتاب‌های یاد شده یعنی کتاب دو قرن سکوت و رفیق اعلی، برخی از زیباترین متون آن نیز در این متن استفاده شده است. بنابراین پیشنهاد می‌کنم که تا با تیم معرفی کتاب مجله مگ مد لایف همراه ما باشید.

بررسی و معرفی کتاب رفیق اعلی

بررسی و معرفی کتاب رفیق اعلی:

کتاب رفیق اعلی نوشته کریستیان بوبن، داستان زندگی فرانچسکوی قدیس است که با زبانی شیرین و بسیار زیبا زندگانی او و نیایش‌های آن را با نثری زیبا پدید آورده است.

کریستیان بوبن از چهره‌های سرشناس ادبیات کشور فرانسه است که در کتاب رفیق اعلی کوشیده است زندگی و آموزه‌های فرانچسکوی قدیس را که فردی ایتالیایی و موسس یکی از بزرگ‌ترین فرقه‌های مذهب کاتلیک بود را با زبان شیرین خود روایت کند.

او پایه‌گذار نوعی مشرب عرفانی در مسیحیت شد که پیام آور عشق و دوستی بود.

کتاب رفیق اعلی

مشخصات کلی کتاب رفیق اعلی:

  • نام کتاب: رفیق اعلی
  • نویسنده: کریستیان بوبن
  • مترجم: پیروز سیار
  • تعداد صفحات: 206
  • سال چاپ: 1992
  • فهرست کلی کتاب شامل : کتاب اول، رفیق اعلی – پنج نیایش فرانچسکوی قدیس – کتاب دوم، چهره دیگر – کتاب سوم، ستایش هیچ – کلام زنده ( که هر کدام از بخش‌ها دارای بخش‌های فرعی بیشتری است)
بررسی کتاب رفیق اعلی

گفتاوردهای زیبای کتاب رفیق اعلی:

در این بخش برخی از نوشته‌های کتاب رفیق اعلی را با هم خواهیم خواند

دوستت داشته‌ام، دوستت دارم، دوستت خواهم داشت. برای زاده شدن تنها جسم کافی نیست، این کلام نیز لازم است. کلامی که از دور دست‌ها می‌آید. از آبی دوردست آسمان‌ها و در وجود زندگان فرو می‌نشیند و به سان آب‌های زیرزمینی، جریان سیال عشقی ناب را زیر پوست زندگان جاری می‌سازد. زیبایی از عشق پدید می‌آید، همان گونه که روز از خورشید و خورشید از خدا. زیبایی از عشق پدید می‌آید و عشق از توجه، توجه ساده با سادگان، توجه ناچیز به ناچیزان. توجه زنده به تمامی زندگی‌ها.

کتاب رفیق اعلی

گفتاورد دو

کودکی که نقاشی می‌کند، مستقیم به سراغ اصل موضوع می‌رود. اگر زندگی‌اش مصیبت‌بار باشد خانه را بدون در می‌کشد.  اگر زندگی‌اش شادمانه باشد، بر شمار پنجره‌ها و گل‌ها و خورشیدها می‌افزاید. مینیاتورهای قرون وسطی نیز چنین‌اند. در آن‌ها جامه زنان کاخ نشین بزرگ‌تر از کاخش نقش شده است و زیبایی چشم اسب با افسون قرص ماه در کار رقابت است. این نه بدان سبب است که هنر این عصر دوران ناپختگی خود را می‌گذرانید و نقاشان آن زمان به خام دستی کودکان بودند، بلکه از آن رو است که نقاشان مزبور در پی آن نبودند تا دنیا را با دیده عقل بنگرند و همه چیز را به صورت یکسان و هندسی ببینند.

بلکه بر آن بودند تا با دیده دل به دنیا نظر افکنند و آن چه را ناپیدا است نقش زنند تا آن چه را پیدا است بهتر دیده شود.

مثال: انتظار کسی را می‌کشید. چشم به راه معشوقه‌ای هستید. او خواهد آمد. خود او گفته است، خود او وعده داده است از این راه خواهد آمد. به افق چشم می‌دوزید و منظره را تماشا می‌کنید. با خود می‌گویید: چه کار می‌کند، الان باید این جا باشد. در منظره چیزهایی است از قبیل خانه و جنگل و جاده که اندازه‌های متفاوتی دارند. سرانجام آن گاه که معشوقه از راه می‌رسد، تناسبات منظره یکسره زیر و رو می‌شود و سایه کوچکی که در انتهای راه است به یکباره بزرگ‌تر از جنگل و خانه‌ها و جاده به نظر می‌رسد.

آنچه از دیدگاه هندسی جز لکه‌ای در دور دست‌ها نیست، در چشم عاشق بزرگ‌تر از جهان می‌شود.

ما آن چیزی را می‌بینیم که چشم امید به آن داریم و اندازه هر چیز را به قدر امیدی که بدان بسته‌ایم می‌بینیم.

تقدس، قوانین بلوغ را وارونه می‌کند. بزرگسالی شکوفه می‌شود و کودکی میوه

گفتاورد سه
بررسی و متن منتخب کتاب رفیق اعلی

ما درون شهارها و حرفه‌ها و خانواده‌ها زندگی می‌کنیم. اما جایی که به راستی در آن زندگی می‌کنیم مکانی مادی نیست. جایگاه راستین زندگی ما همان مکانی نیست که روزهامان را در آن سپری می‌کنیم، بلکه جایی است که در آن امید می‌بندیم بی آنکه بدانیم چه چیز امیدوارمان ساخته است. جایی است که در آن آواز سر می‌دهیم بی آنکه بدانیم چه چیز به آواز خواندنمان واداشته است.

گفتاورد 4

گفتاورد 5

سه کله تب آلودتان می‌کند. سه کلمه به بستر میخکوبتان می‌کند و آن ( تغییر دادن زندگی ) است.

هدف این است. روشن است و ساده.

راهی که به هدف منتهی می‌شود پیدا نیست و سبب بیماری نیز در همین نبودن راه و نامطمئن بودن مسیرها است. برابر مسئله نیستیم، درون آنیم. مسئله خود ماییم.

آنچه می‌خواهیم حیاتی تازه است، اما اراده ما که وابسته به حیات پیشین ما است، به کلی ناتوان است. به کودکانی می‌مانیم که تیله‌ای در دست چپ خویش دارند و تنها هنگامی حاضرند آن را رها سازند که اطمینان یابند به ازای آن سکه‌ای در دست راستشان گذاشته شده است.

می‌خواهیم به حیات تازه‌ای بپیوندیم، اما حیات پیشین را نیز نمی‌خواهیم از دست بدهیم. نمی‌خواهیم لحظه گذار و زمانی را که دستمان خالی می‌شود را حس کنیم. آن چه شما را بیمار می‌سازد، احساس نزدیک شدن گونه‌ای سلامتی است که برتر از سلامتی عادی و ناسازگار با آن است اما پایداری می‌ورزید. مادر و دوستان و بانوان جوان، همگان شما را بر حذر می‌دارند گرچه این زندگی را دیگر دوست ندارید. اما دست کم نهاد آن را می‌شناسید. اگر آن را رها کنید، زمانی فرا خواهد رسید که دیگر قدرت انجام هیچ کاری را نخواهید داشت و همین هیچ است که دلتان راخالی می‌کند و همین هیچ است که شما را به دودلی و کورمالی و لکنت، و عاقبت به بازگشتن به راه‌های پیشین وا می‌دارد.

یک هیچ می‌تواند شما را به زندگیتان بسپارد و یک هیچ می‌تواند شما را از آن بستاند.

یک هیچ سرنوشت همه چیز را رقم می‌زند.

بر آنچه دوست داری نوری بتاب، اما سایه‌اش را به حال خود بگذار

گفتاورد 6

هیچ انسانی را نمی‌توان بی قدر انگاشت، چرا که ذات نامتناهی خدا او را به دیدار خویش فرا می‌خواند

گفتاورد 7

نشاط روح داشتن، غم فردا نخوردن، به جمله زندگی‌ها توجه کامل داشتن، شادکامی تعلق نپذیرفتن از هیچ چیز و شگفتی مانوس بودن با حضور همه چیز

گفتاورد 8
جلد کتاب رفیق اعلی

گفتاورد 9

نزد ما از زندان خبری نیست. ما هم، چون شما، آدمکشانی داریم. آنها چندان زیاد نیستند. ولی با این همه اینجایند. اما زندانی در کار نیست.

سنگ‌هایی که جاده‌های ما را فرش می‌کنند آسوده خاطرند. می‌دانند هرگز چنین اهانتی در حقشان روا نمی‌داریم که آن‌ها را در دیوارهای بلند کنار هم بفشاریم تا روز را از شب و آدمی را از برادرش جدا سازند.

می‌بینیم که می‌خندید. این خنده کسی است که میپندارد خوب می‌شنود و هیچ نمی‌شنود. از خود می‌پرسید با آدمکشانمان چه می‌کنیم، چرا که آنان را به زندان نمی‌افکنیم.

ما مردمانی بی خرد نیستیم. می‌دانیم ببر و بره نمی‌توانند در یک علفزار بخوابند. مسئله در این جا نیست. ببر خویی در نهاد ببر است. ببره سانی در نهاد بره است. اما آدمکشی در نهاد آدمکش نیست.

آن کس که می‌کشد، از آن روی که خود پیشاپیش مرده چنین می‌کند. آن کس که جان می‌ستاند، به سبب کمبود هوا این کار را می‌کند.

ما مردمی را که بدی می‌رسانند، به نام کسانی که بد تنفس می کنند می‌خوانیم.

زیرا نزد ما همه چیز تنفس است، رفت و آمد هوا در گلوگاه، خدا در هوا، دنیا در خدا، تبادل‌های بی وقفه، موج‌های پیوسته، جزر و مد.

ما تبهکاران را مجازات نمی‌کنیم، به او یاری می‌رسانیم تا تنفس طبیعی خود را باز یابد.

ما آدمکشانمان را به جنگل می‌بریم. از آن‌ها می‌خواهیم تا توجه خود را به پرگویی برگ‌ها معطوف دارند، به داستان سرایی چشمه ساران، به اندرزهای باد، از آن‌ها می‌خواهیم شتاب نورزند، هیچ چیز را فراموش نکنندو سپس در منطقه باز جنگل نزد ما بازگردند و همه چیز را برایمان بازگویند.

پس از آنکه بازگشتند، به آن‌ها می‌گوییم : به اعماق دورتر جنگل روید، آنجا که سبزی به سیاهی می‌زند. چشم‌ها را ببندید، به آن چه در شما مانند برگ، مانند چشمه سار، مانند باد است گوش فرا دهید.

این طولانی‌ترین دوره است.

پس از گذشت چند ماه، اولین نفر باز می‌گردد و آواز سر می‌دهد، در وسط منطقه باز جنگل

زیرا نزد ما آواز درمان است، آواز نور است، آواز حقیقت است، تنفس خالص حقیقت در حقیقت، روح در روحريال قلب در قلب.

هنگامی که صدای او تا آسمان پر کشید و پرندگان اطراف را به سکوت واداشت، آنگاه در میابیم که شفا یافته است، و به خوبی هم شفا یافته است. دیگر وزنی بر نفسش سنگینی نمی‌کند، دیگر خاکستری بر روحش نشسته نیست.

گفتاورد 10

آن چیست که ما را بهتر از مادر می‌شناسد؟ مرگ

سخن راست را از کجا بازشناسیم؟ از سکوت آن

برف چیست؟ اندکی سردی، بسیاری کودکی

آن چیست که تا سپیده دم می‌رقصد؟ ستاره

آن چیست که هنگاه راه رفتن رد پایش را پاک می‌کند؟ خوبی

آن چیست که تنها در غیاب ما به سراغمان می‌آید؟ عشق

گفتاورد 11

خداوندا، مرا وسیله صلح خویش قرار ده

آنجا که کین است، بادا که محبت آورم.

آنجا که تقصیر است، بادا که بخشایش آورم.

آنجا که تفرقه است، بادا که یگانگی آورم

آنجا که خطا است، بادا که راستی آورم

آنجا که شک است، بادا که ایمان آورم

آنجا که نومیدی است، بادا که امید آورم

آنجا که ظلمات است، بادا که نور آورم

آنجا که غمناکی است، بادا که شادمانی آورم

خداوندا، بادا که بیشتر در پی تسلی دادن باشم تا تسلی یافتن

در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن

در پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن

چه با دادن است که می‌گیریم

با فراموشی خویشتن است که خویشتن را باز می‌یابیم

با بخشودن است که بخشایش به کف می‌آوریم

با مردن است که به زندگی برانگیخته می‌شویم.

گفتاورد 12

اوست که مرا از آسمان یاری‌ کرده و نجات بخشیده است.

که یورش آورندگان بر مرا پس رانده است.

نیرو و راستی خویش نمایان ساخته،

از کین دشمنان خلاصیم بخشیده است.

برابر گام‌هایم دام گسترده بودند،

جانم را به تسلیم واداشته بودند.

برابرم چاه کنده بودند،

لیک خود بدان در افتادند

گفتاورد 13

تصویری در روزنامه بود. ضمن خواندن مقاله‌ای آن را دیدید و پیش از آن توجه شما به آن جلب نشده بود، چرا که دنیا را با زبان لمس می‌کنیم و نه با دیدگان. مقاله از چه سخن می‌گفت؟ از مطلبی مربوط به پایان قرن بیستم که در کشوری مانند تمامی کشورهای دیگر اتفاق افتاده بود. همه جا پول حاکم است و همه جا پول دنیا را ویران ساخته است. در این کشور که مانند تمامی کشورهای دیگر است و شاید ویران‌تر از سایر آن‌ها است، روزنامه نگاری یک روز از زندگی خانواده‌ای را که از راه گدایی گذران می‌کنند شرح داده بود و به عبارت دقیق‌تر،یک روز کاری آنان را حکایت کرده بود.

این خانواده در محله فقیرنشین یک شهر پهناور زندگی می‌کنند، یکی از آن دنیاشهرهایی که جمعیتی چندین میلیونی را در خود جای داده است و مالمال از کالا و روح، خون، طلا و لجن است. در مقاله چنین آمده بود که این خانواده  پای پیاده  دهها کیلومتر راه می‌پیمایند و از محله فقیر شین شهر به محله اعیانی آن می‌روند و در طول راه چرخ دستیشان را که پیشاپیش خود به جلو می‌رانند، از محتویات پس مانده‌های  منازل پر می‌کنند. آنچه توجه شما را به جلب کرد  و دیدگانتان را گشود یک واژه بود، واژه زباله.

این لغت که در اصل به معنی پس مانده‌های خانه‌ها است، اندک اندک به کسانی گفته شد که روزی خود را در آن می‌یابند. مقاله چنین می‌گفت که در این شور روزنامه نگاران، ماموران پلیس و حتی جامعه شناسان، گدایان را زباله می‌نامنند و از آن جا که هر واژه تعبیرات دیگری را نیز همراه خود وارد زبان می‌کند، انگاه که می‌خواهند از عملیات پلیس علیه این اشباح و چرخهای دستی‌شان سخن بگویند، از آن به عنوان خدمت ( پاکسازی اجتماعی ) یاد می‌کنند. این سنگدلی زبان است، سنگدلی هولناک زبان و قانون است. به راستی با (زباله) چه می‌توان کرد جز آن که دنیا را از لوث وجود آن پاک ساخت. وجودی که عاری از هرگونه فایدتی برای اندوختن مال و بهره‌مند گشتن از شادمانی بری از آلودگی پول است؟

عکس را از وسط روزنامه بریدید. یک عکس زیبای خانوادگی که در آن پدر و مادر در جلو ایستاده‌اند و گرداگردشان را حدود ده فرزند که چهره‌هایشان به طرز شگفت‌آوری نورانی و گشاده است، فرا گرفته‌اند. چرا این تصویر را نگاه داشتید، خود نیز به درستی نمی‌دانید. شاید بدان سبب که می‌خواستید آن را از خطر نابودی در روزنامه‌ای که فردا دور ریخته می‌شود حفظ کنید و از از فراموشی روز بعد نجات بخشید و دلبستگی خویش را به این چهره‌های خندان که نورانیت فقر بر آنها پرتو افکنده، حفظ کنید. پس از گذشت چند روز اتفاقی روی داد. متوجه شدید در عکس فرشته‌ای پشت سر جمع کودکان ایستاده است که بچه‌ها چهره او را اندکی پوشانده‌اند و بی‌گمان عکاس متوجه حضور او نشده است. برای دیدن این فرشته که کنار بچه‌ها ایستاده است، باید چشم ظاهر را فرو بست و دیده باطن را گشود.

او به سوی دوربین نگاه نمی‌کند، چرا که سخت مشغول کار است و روی زباله‌ها خم شده و سرگرم کاویدن آنها است و در همان حال دور و بر خود را می‌پاید تا مبادا کسی چیزی را از او واستاندو تکه‌ای از پس مانده‌ها را از دست وی به در آورد.

معرفی کتاب دو قرن سکوت

بررسی و خرید کتاب دو قرن سکوت:

کتاب دو قرن سکوت از جمله کتاب‌های ممنوعه‌ای است که بارها در ایران دچار ممنوعیت فروش شده است و این مورد تنها به این سال‌های اخیر برنمی‌گردد و در سال‌های پیش از انقلاب نیز در سال‌هایی دچار سانسور و ممنوعیت فروش شده بود.

در واقع دو قرن سکوت کتابی است که فراز و فرود‌های بسیاری را در طول حیات خود دیده است و حتی یک بار به دست خود نویستنده کتاب دچار تغییرات اساسی شده است ( البته به دلخواه نویسنده کتاب). در واقع عبدالحسین زرین کوب نویسنده کتاب، بدون غرض ورزی پس از انتشار نسخه‌های اولیه کتاب، چندی بعد نسخ جدیدی از کتاب را با اصلاحاتی به میل خود منتشر کرد که برخی ایرادات نسخه اولیه در آن بهبود داده شده بود.

دو قرن سکوت داستان و روایاتی است از سختی و تاریکی‌های دو قرن اول اسلام در ایران، که حاکمان ظالم که به نوعی خود را مسلمان و خداپرست جلوه می‌داند ( در عین حالی که اصلا چنین نبود) مردم را به سختی و ظلم دچار کرده بودند.

دو قرن سکوت روایاتی است از ظلمی که به تاریخ ایران، به زبان پارسی، به حرمت ایرانیان شده بود.

دو قرن سکوت کتابی است که هر ایرانی باید آن را بخواند.

بررسی کتاب دو قرن سکوت

مشخصات کتاب دو قرن سکوت:

  • نویسنده: دکتر عبدالحسین زرین کوب
  • تعداد صفحات: حدود 371 صفحه
  • فهرست کلی کتاب دو قرن سکوت: یادداشت ناشر – نوشته مرتضی مطهری بر کتاب – مقدمه چاپ دوم – چند اعتراف – فرمانروایان صحرا – طوفان و ریگ – آتش خاموش – زبان گمشده – درفش سیاه – در آن سوی جیحون – شهر هزار و یک شب – بانگ رستاخیز – جنگ عقاید – پایان یک شب
بررسی و معرفی کتاب دو قرن سکوت

بررسی کتاب دو قرن سکوت:

کتاب دو قرن سکوت از آن دست کتاب‌هایی است که نمی‌توان قسمتی از آن را جدا کرد و به عنوان معرفی‌ای از کتاب نقل کرد چرا که خواننده بایستی کل کتاب را به صورت منسجم و عمیق خوانده و تحلیل خاص خود را داشته باشد.

کتاب دو قرن سکوت به تاریخ چند قرن پیش از اسلام و چند قرن پس از اسلام در تاریخ ایران می‌پردازد.

مطالبی که هر ایرانی، چه مسلمان و چه غیر مسلمان بایستی از تاریخ کشور خود بداند و اجازه نداد که هیچ کسی به نام ادیان پاک و درست الهی به مانند اسلام، به مردم ظلم و ستم کند. در واقع هیچ دین الهی بد نیست که البته مفید و لازم است. اما همیشه برخی افراد سود جو بودند  که به نام دین بر مردم ستم کرده‌اند و این بدی‌ها وظلم‌ها نباید به درستی دین و نگاه مردم به ادیان صدمه بزند.

از طرفی با دانستن تاریخ، باید شکوه تاریخ و هویت کشور خود را حفظ و در عین حال به ادیان الهی احترام گذاریم و خوبی‌های ادیان را سرلوحه زندگی خود قرار دهیم و اجازه ندهیم هیچ ظالمی ظلم خود را به دین نسبت دهد.

خرید و خواندن کتاب دو قرن سکوت را به هر ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

به قلم پوریا نجفی شیوا